سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چند روز پیش گذرم به وبلاگی افتاد که در مورد بخش کودکان  یه بیمارستان  نوشته شده بود . حکایت بچه هایی بود که هر کدوم یه بیماری  مادرزادی و غیر مادر زادی داشتن و خلاصه برای درمان یا جلوگیری از گسترش بیماری  تو بیمارستان بستری بودن .نکته ای که برام  جای ابهام داشت قضاوت نا عادلانه و یا شاید یه کم  بیرحمانه در مورد مادرای اونا بود  که یه جورایی آخر نوشته یم خواست بیان کنه قدر این مادرا رو هیچ کس نمی دونه .به این قسمت  از قصه شدیدا معترض بودم چون به نظرم اهمیتی نداره قدر اون مادر رو کسی بفهمه یا نه  همین که خدا داره درک می کنه  که این مادر داره چه امتحان سختی پس میده  برای اون زن کافیه ...اما اون چیزی که منو به نوشتن ترغیب کرد یادآری و مرور خاطرات روزهای سختی  بود که من مثلا قرار بود مادر بشم .یادمه می می (مامان بزرگم) هی می گفت :والا زنای قدیم 10 تا 10 می زاییدن این همه هم درد و کوفت و زهرمار نمی گرفتن. (عاشق سبک روحیه دهیشم من )اما به هر حال من  با مصیبت داشتم  مادر می شدم .از عفونت های مختلف بگیر و به دیابت شدید و روزی 3 وعده تزریق انسولین و درد های زیاد و هزار و یک اتفاق که  شاید خوندنش  به درد کاربران عزیز مذکر نخوره  ختم کن.......

اما این وسط یه چیزی داره آزارم می ده  اونم اینه که چرا توو اون روزا که من گرفتار بودم  و  نمی  دونستم بچه ای که قراره به دنیا بیاد در چه شرایطی به سر می بره و هر لحظه استرس اینو داشتم که نکنه دیگه  تکون نخوره و نکنه اون توو دووم نیاره  چرا توو اون شرایط سخت این قدر به خدا نزدیک تر بودم ؟چرا نزدیکی من یا نزدیکی ما به خدا  توو شرایط سختی محسوس تره ؟ چرا نماز شب و  نذر روزه و نماز اول وقت و خواندن زیارت عاشورا و  ختم قرآن  و هزار و یک ذکر و دعای دیگه  توو شرایط سخت شدت بیشتری می گیره ؟من اگه جای خدا بودم لجم می گرفت و  حاجت اونایی رو که این جوری توو گرفتاری چاپلوسی خدا رو می کنن و خرشون که از پل گذشت دوباره می شن همون ادم معمولی قبلی  نمی دادم .

دوستان عزیز برید خدا رو شکر کنید که  اخلاقاش قربونش برم مثه من نیست  ............


نوشته شده در  سه شنبه 91/1/29ساعت  7:2 عصر  توسط یک شهروند درجه دو 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
ایول داری یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه فلش بک خاطره انگیز
حالا نوبت ماست که فتنه کنیم ؟
خانم ها می شنوید؟؟؟؟؟؟؟
حس خوب در خانه بودن
[عناوین آرشیوشده]